سخن روز مطبوعات صبح کشور؛
درسهای «خان طومان»/ مافیای نفهمها در ایران
19 ارديبهشت 1395 ساعت 10:12
یک حمله انتحاری در آستانه تصرف خان طومان توسط تروریستها که برخی معتقدند عامل اصلی سقوط شهر بوده است آیا میتوانسته عامل کلیدی برای فقدان سیطره بر این نقطه حیاتی باشد؟
به گزارش پاپایا، به نقل ازمشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
سگها را گشودهاند، سنگها را نبندید!
حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
چرا آمریکا با لگدمال کردن تمامی موازین شناخته شده و ضوابط تعریف شده در حقوق بینالملل که همه کشورهای عضو سازمان ملل- از جمله آمریکا- ملزم به رعایت آن هستند، 2 میلیارد دلار از داراییهای ایران را به آسانی آب خوردن میبلعد و مطابق گزارشهای موثقی که در دست است، برای نزدیک به 50 میلیارد دلار دیگر از داراییهای مسدود شده کشورمان نیز از دادگاههای آمریکا حکم مصادره گرفته و یا مصادره آن را در دستور کار دارد؟! آیا تنها راه مقابله با این غارتگری مراجعه به دیوان داوری لاهه و یا استمداد از سازمان ملل و سایر سازمانها و مراکز بینالملل است؟ یعنی همان راه بینتیجهای که دولت محترم تاکنون دنبال کرده و ظاهراً در پی تغییر آن هم نبوده و نیست؟ و کماکان از «شتر مجنون» انتظار رفتن به کوی «لیلی» را دارد؟ یادداشت پیشروی پاسخی به این پرسش راهبردی است.
1- این یک قاعده نانوشته، اما پذیرفته شده در دنیای سیاست است که «دشمن وقتی زیاد حرف میزند میتوان نتیجه گرفت کار زیادی از دستش برنمیآید». توضیح آن که وقتی دشمن میان «توان واقعی» خود و «توانلازم» برای تحمیل خواسته خود به طرف مقابل فاصله فاحشی میبیند، به لاف زدن و بزرگنمایی درباره توان خویش روی میآورد تا از این طریق در دل حریف رعب و وحشت ایجاد کند و او را به تسلیم وا داشته و از مقاومت منصرف کند. «دانیل لرنر» در اثر معروف خود با عنوان «گذار از جامعه سنتی» تأکید میکند «عملیات روانی باید به گونهای طراحی شده و به اجرا درآید که در نهایت درک حریف را از رخدادها تغییر دهد و این برداشت را به دستگاه محاسباتی طرف مقابل القاء کند که مقاومت بیفایده و پرهزینه است و باید سطح خواستههای خود را کاهش داد و این خواستههای حداقلی را هم فقط با پذیرش پیشنهاد ما میتواند به دست آورد».
2- با عرض پوزش باید گفت که آمریکا و متحدانش طی نزدیک به 3سال گذشته از دولت محترم پیام «ضعف» و «استیصال» دریافت کردهاند و به این اطمینان - بخوانید توهم- رسیدهاند که ایران اسلامی زیر بار تحریمها کمر خم کرده است و به همین علت از برخی اصول و آموزههای انقلابی خود دست کشیده. حالا به عنوان نمونه - و فقط یک نمونه- به تفسیر رادیو فرانسه از برخورد دولت آقای دکتر روحانی که در تاریخ 19 مهر ماه 1392 / 11 اکتبر 2013، یعنی در اوایل دولت ایشان ارائه کرده بود، توجه کنید:
«ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناچار به فروش «حقوق ملی» میبیند. برپایه این جمعبندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد. پیشنهاد سقف زمانی 3 ماهه از سوی روحانی برای انجام معامله قطعی با غرب، نشانه وضعیت اضطراری اوست که در ژنو در هیئت فروشنده ظاهر میشود.»
تصور میکنید آمریکا و متحدانش با برداشتی که از ورود آقای رئیسجمهور به مذاکرات دارند و ایشان را «فروشنده بدهکار»! و «ناچار بهفروش منافع ملی کشورش» تلقی میکنند، چه برخوردی با ایران اسلامی را در پیش خواهند گرفت؟ مراجعهای- هر چند گذرا- به آنچه طی 3 سال گذشته در جریان مذاکرات ایران و 5+1 اتفاق افتاده است و رویدادهای پس از اجرایی شدن برجام به وضوح نشان میدهد که آمریکا و متحدانش «نامعادله توافق هستهای»! را دقیقا و بیکم و کاست بر پایه همان تفسیر و تحلیلی که به آن اشاره شد طراحی کرده و تاکنون پی گرفتهاند. بخوانید!
3- وقتی آمریکا با استناد به اظهارنظرهای پیدرپی رئیسجمهور محترم و برخی دیگر از همکاران ایشان به این نتیجه میرسد که کمر ایران زیر بار تحریمها خم شده و حتی آب خوردن مردم ایران نیز به توافق هستهای و رفع تحریمها گره خورده است و از سوی دیگر، رئیسجمهور کشورمان را در نقش «بدهکار مستأصل و ناچاری» میداند که به منظور خروج از این استیصال برای «فروش منافع ملی کشورش» عجله دارد! به وضوح میتوان حدس زد که در مقابل جمهوری اسلامی ایران - که آن را دشمن واقعی و مقتدر خود میداند - دو اقدام خصمانه و موازی را پی میگیرد؛
اول؛ آمریکا با اطمینان از اثربخش بودن تحریمها و اینکه دولت آقای روحانی برای گشایش اقتصادی تنها راهکار و چاره را در لغو تحریمها میداند، به این نتیجه میرسد که هرگز نباید در سامانه تحریمها کمترین تغییری بدهد که دقیقا چنین کرده است و نه فقط تحریمها را لغو نکرده بلکه تحریمهای جدیدتری نیز به بهانههای دیگر بر تحریمهای قبلی افزوده است.
دوم؛ با دریافت پیام استیصال از دولت «فروشنده بدهکاری که خود را ناچار به فروش حقوق ملی میداند»، قیمت خرید را تا آنجا که ممکن است پائین میآورد، که آورده است و در مقابل امتیازات نقد فراوانی که از ایران اسلامی دریافت کرده فقط چند «وعده نسیه» داده است و این وعدههای نسیه را نیز یکی پس از دیگری نقض میکند، آیا غیر از این است؟!
ماجرا به همین نقطه ختم نمیشود و نشده است، بلکه آمریکا نه فقط به وعدههای نسیه خود عمل نکرده است بلکه دست به اقدامات تجاوزکارانه دیگری علیه جمهوری اسلامی ایران هم زده است که غارت 2 میلیارد دلار از داراییهای کشورمان از جمله آنهاست و به یقین آخرین نمونه آن نیز نخواهد بود.
4- اکنون به موضوع اصلی این وجیزه رسیدهایم و آن، این که آیا ادامه روال کنونی از سوی دولت محترم، دستاندازی بیشتر و خسارتآفرینی فاجعهبارتر آمریکا برای ایران اسلامی و مردم این مرز و بوم را در پی نخواهد داشت؟ پاسخ این پرسش نیازی به اذهان ژرفاندیش و یا دسترسی به اخبار محرمانه و طبقهبندی شده ندارد، بلکه به وضوح میتوان فهمید که آمریکا هیچ فرصتی را برای ضربه زدن به ایران و مردم آن از دست نخواهد داد و آزمودهایم که هیچیک از وعدههای حریف نیز کمترین اعتباری ندارد. بنابراین فقط 2 راه باقی میماند و راه سومی قابل تصور نیست. اول آن که دست روی دست بگذاریم و به فاجعه غارت داراییهای کشورمان که دستکم تا 50 میلیارد دلار ادامه خواهد یافت تن بدهیم و منتظر کینهتوزیهای بعدی آمریکا باشیم که بارها به صراحت اعلام کرده است براندازی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک هدف استراتژیک دنبال میکند و دوم این که از اهرمهای در اختیار استفاده کنیم و در مقابل زورگوییهای حریف، منافع حیاتی آنان را به مخاطره جدی اندازیم. از حضرت امیر علیهالسلام است که پاسخ سنگاندازی را از همان نقطه که آمده است بدهید.
5- تنها راه پیشروی و موثرترین آنها، تنگه هرمز است. تنگه هرمز، دومین تنگه پرترافیک دنیاست که روزانه نزدیک به 18 میلیون بشکه نفت که معادل 42 درصد نفتخام حمل شده جهان توسط نفتکشهاست از آن عبور میکند. جمهوری اسلامی ایران با استناد به کنوانسیونهای 1958 ژنو و 1982 جامائیکا که موضوع آن «نظام حقوقی آبراههای بینالمللی و حق عبور کشتیهاست» حق دارد و میتواند در صورتی که منافع ملی خود را در مخاطره ببیند، تنگههرمز را به روی تمامی کشتیهای نفتکش و حتی کشتیهای حامل کالای تجاری و تسلیحاتی ببندد و دلیلی ندارد که کشورهای متخاصم از تنگهای که در آبهای سرزمینی کشورمان قرار دارد اجازه عبور داشته باشند.
گفتنی است در بند 4 از ماده 14 کنوانسیون 1958 ژنو آمده است «عبور و مرور کشتیها از یک آبراهه بینالمللی تا جایی بیضرر خواهد بود که به آرامش، نظم و یا امنیت کشور ساحلی تنگه آسیب نرساند و بند یک از ماده 16 همین کنوانسیون تشخیص بیضرر بودن عبور کشتیها از تنگه بینالمللی - در اینجا هرمز- را برعهده کشور ساحلی- در اینجا، ایران اسلامی - گذارده است. ماده 16 کنوانسیون ژنو و ماده 37 کنوانسیون جامائیکا تصریح میکند که چنانچه کشور ساحلی قصد ممانعت از عبور کشتیهای یک یا چند کشور دیگر را داشته باشد لازم است این تصمیم از قبل به اطلاع عموم - منظور عرصه بینالمللی است - برسد.
همانگونه که ملاحظه میشود، بستن تنگه هرمز به روی کشورهایی نظیر آمریکا و برخی کشورهای اروپایی حق مسلم و قانونی جمهوری اسلامی ایران است و نباید در استفاده از این حق قانونی خود برای پیشگیری از غارت داراییهای کشورمان و بازپسگیری 2 میلیارد دلار غارت شده کمترین تردیدی به خود راه بدهیم و مطمئن باشیم که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند... و در غیر اینصورت علاوه بر امتیازات نقدی که در نامعادله برجام از دست دادهایم و ادامه روند آن خسارت محض است، باید منتظر غارت همه داراییهای مسدود شده خود و دهها اقدام کینهتوزانه دیگر آمریکا علیه مردم کشورمان نیز باشیم. مسئولان محترم باید اطمینان داشته باشند که در مقابله با غارتگریها و جنایات آمریکا همه ملت را به پشتیبانی در صحنه حاضر خواهند دید و نباید اجازه بدهند که سگها گشاده و سنگها بسته باشند!
مافیای نفهمها
محمدرضا کردلو در یادداشت روز روزنامه وطن امروز نوشت:
یکی را میشناختم که تعارضات جالبی داشت. تعارضاتی که اگرچه گاه اعصاب خردکن میشدند، اما خندهدار هم بودند. او با این تعارضات زندگی میکرد. یعنی چطور بگویم، شاید نان این تعارضات را هم میخورد. من که با چند قاعده روانشناسی آشنا بودم، میخواستم او را به قاعدهای و روشی تحلیل کنم، نمیتوانستم. چون با هر تعارض جدید خط بطلان بر آگاهیهای روانشناختی من میکشید. به عبارت بهتر آنی که من میشناختم، ربالنوع تعارض بود.
مثلا چه میگفت؟! مثلا در عین حال که از مصدق دفاع میکرد، طرفدار سرسخت رضاخان و محمدرضا پهلوی هم بود. دیگرانی که کنار من بودند، سوال میکردند: آخر چطور میشود؟ مگر این پدر و پسر، پدر مصدق را درنیاوردند و دولتش را به خاک سیاه ننشاندند؟! چطور او هم طرفدار مصدق است، هم کسانی که او را به خاک سیاه نشاندند؟
و فراوان از این تعارضها داشت. البته این که کوچکش بود، خیلیهایش را نمیشود گفت. اما تعارضاتش گاهی اوقات آسیب هم میزد. مثلا فقط از سر لج و لجبازی و اینکه امروز با یکی حال کرده است و با آن دیگر، نه، تصمیماتی میگرفت که حتی خودش هم گاهی اوقات ضررش را میدید.
بعدتر دیدم او تنها نیست. یکی - دو تا هم نیستند. در واقع از اول هم اشتباه فکر میکردم که او یک نفر است. او جزو یک جریان بود. رسانههای جدید که پیدا شدند، این را فهمیدم. فیسبوک، اینستاگرام، تلگرام و الخ که به میدان آمدند، متعارضها رسانهدارتر شدند، تریبونهای تازهتری هم پیدا کرده بودند و هرروز به نمایش تعارضات خود میپرداختند.
برای اینکه مثالی نزدیک به ذهن گفته باشم، از همین ماجرای سوریه میگویم.
6-5 سال پیش وقتی اوضاع در سوریه بحرانی شد و آمریکاییها پای تروریستها را به سوریه باز کردند، متعارضها به خاطر اینکه باعمو سام، الفتی دیرینه داشتند، بیخیال این شدند که پای آمریکا وسط است و معارضان سوری برای کشتن به میدان آمدهاند، یککاره گفتند: «اسد باید برود». در روزنامههایشان نوشتند و کار تا آنجا رسید که «عالیجناب تعارضات»هم همین حرفها را زد. قبلترش سال 88 همان یک نفری که من میشناختم و این جریانی که یکی - دو تا هم نبودند، شعار «نه غزه، نه لبنان»سر میدادند. خب! بعدش چه؟ میگفتند: «جانم فدای ایران». اما هیچ کدامشان برای ایران یک «سیلی» هم نخورده بودند و نخوردند.
چند سال گذشت. چند سالی که با درد گذشت. چند سالی که سخت گذشت، تازه انگار عدهای از آنها دوزاریشان افتاد. عدهای دیگر اما انگار نه انگار. مجادله میان خودیهای این جریان که «روشنفکری»خطاب میشدند، شروع شد. آنهایی که به تعارضاتشان آگاه شده بودند، به خاطر این آگاهی فحش خوردند و هتکحرمت شدند. مثلا اگر یکی یک پست ناقابل در فیسبوک یا جای دیگر درباره یک مطلب منتشر میکرد که «بیان شمهای از آگاهیاش پیرامون یک مساله خاص سیاسی یا اجتماعی و فرهنگی باشد» جوری پدر صاحببچهاش را درمیآوردند که دیگر غلط بکند «آگاهی» پیدا کند.
اگرچه همه تحلیلهای قاعدهمند روانشناختی من با شکست مواجه شده بود، اما ماحصل دعوا بین «خودیهای روشنفکری با خودشان» به یک پروتکل نانوشته که در محافلشان عینیت دارد، دسترسی پیدا کردم. آنقدر که باید «یافتم، یافتم» ارشمیدس را سر میدادم. خوب فهمیده بودم که همه درد اینجاست که روشنفکرها که یکی - دو تا هم نبودند، اما زیاد هم نبودند، با «آگاهی» مشکل اساسی دارند. یعنی «اشتباه» فهمیدن و «اشتباهی» رفتن آنقدر اولویت دارد که این جریان در مقابلش میتواند «فهمیدن» و «آگاهی» را سلاخی کند.
نشان به آن نشان که کارگردان شهره جریان روشنفکری به منتقدانش میگوید: «خر»(با عذرخواهی از مخاطبان). همه این نفهمیدنها یک منشأ روانی هم البته داشت. توضیح دادنش سخت است اما مثالش این است که کسی به حکم قانون بگوید «پدرسوختهبازی» یا بگوید«اگر فلانی رأی نیاورد مردم بریزندتو خیابونا»!
این جریان آنقدر در سلاخی «آگاهی» حرفهای بود که مافیایی تشکیل داده بود از مخالفان «فهمیدن». و در واقع مافیایی از «نفهمها»!
این مافیای نفهمها سازوکار سادهای داشت. هرکس «فهمیده» است را باید زد و سلاخی کرد. بازیگران فراوانی، هنرمندان و چهرههای زیادی توسط مافیای نفهمها مورد هتک حرمت قرار گرفتند. یکی به خاطر بازی در یک فیلم که به «فهمیدن» کمک میکرد، یکی به خاطر اظهارنظری که به «فهمیدن» کمک میکرد و دیگری به خاطر فعلی دیگر مورد هتکحرمت قرار میگرفت، حذف میشد، بایکوت میشد و هجمههای فراوانی علیهاش شکل میگرفت.
این روزها نیز دوباره همینطور شده است. لمپنیسم از دل بزرگان این جماعت سر برآورده و مرجعیت پیدا کرده است. مافیای نفهمها با همه تعارضاتش، با همه تعارضات گاهی اعصابخردکنش، خندهدار است. خندهدارتر آن وقتی است که مرجعیت «مافیای نفهمها» به دست اهلش میرسد. آنجا که کسی که زمانی اروپاییها را «گاو» خطاب میکرده، حرف از گفتوگو میزند، یا کسی که دستور میداده سرمایهدارها را فقط به جرم مرفه بودن، با خشونت به آنجایی که عرب نی انداخت ببرند و درباره مخالفان سیاسی میگفت: «چند روز به زندان ببریدش آدم میشود» حرف از آزادی میزند. خلاصه! همه مافیای نفهمها همین است: «اعصاب خردکن و خندهدار»!
درسهایی که باید از «خان طومان» گرفت
سید رضا قزوینی در بخش یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
شهرکوچک اما بسیار راهبردی خان طومان در ریف جنوبی حلب سقوط کرد. این عنوانی بود که بسیاری از رسانههای خبری به آن پرداختند. به رغم آنکه از میزان قطعی خسارتهای انسانی دو طرف آمار ضد و نقیضی ارائه شده است اما آنچه که مسلم و قطعی است این است که دروازه جنوبی حلب و دروازه مهم مسیر ریف غربی و شمالی حلب بار دیگر در اختیار تروریستهای تکفیری مورد حمایت غرب و حامیان منطقهای آنان قرار گرفت.هرچند درباره چرایی سقوط این شهر کوچک به دست گروههای تحت لوای جیش الفتح و مهمترین آنها یعنی جبهة النصره و احرار الشام گفتههای مختلفی بیان شده است اما پیامدها و درسهای این رویداد از جهاتی اهمیت دارد.
تردیدی نیست که در آستانه تلاشهای ارتش سوریه برای حملات همه جانبه علیه دومین شهر بزرگ و استراتژیک سوریه یعنی حلب که هم اینک در اختیار تروریست هاست، همه قدرتهای منطقهای به ویژه ترکیه و عربستان تلاش میکنند تا مانع از آزاد سازی آن توسط دمشق شوند. حلب قلب اقتصادی سوریه و سمبل اعتبار همه طرفهای درگیر در جنگ است به گونهای که برخی تحلیل گران جنگ حلب را ترسیم کننده قطعی وضعیت سیاسی و میدانی منطقه میدانند و سرنوشت آن را با سرنوشت دولت سوریه و حامیان منطقهای تروریستها گره میزنند. لذا باید دانست که اقدام تروریستها برای بازپس گیری دروازه جنوبی حلب یعنی خان طومان آن هم در ساعات نخستین آتش بس مورد توافق آمریکا و روسیه فرار رو به جلوی قدرتهای منطقهای حامی جریان تکفیر و ضد مقاومت برای تضعیف جبهه نظامی سوریه و داشتن دست برتر در مذاکرات آینده طرفهای درگیر است.
اینکه چگونه خان طومان پس از کنترل شش ماهه توسط ارتش سوریه و در آستانه آماده شدن اسد و همپیمانان وی برای حمله به حلب مجددا و اینگونه در اختیار تروریستها قرار گرفت جای پرسش جدی دارد. یک حمله انتحاری در آستانه تصرف خان طومان توسط تروریستها که برخی معتقدند عامل اصلی سقوط شهر بوده است آیا میتوانسته عامل کلیدی برای فقدان سیطره بر این نقطه حیاتی باشد؟ از بعد نظامی اینها پرسشهایی است که تحلیل گران نظامی باید به آنها پاسخ دهند و قطعا روشن نبودن ابعاد موضوع تا این لحظه نیز افقی واضح در اختیار ما قرار نمیدهد. اما از بعد سیاسی نشان داد که عدم اعتماد به گروههای تروریستی در هرگونه آتش بسی باید تبدیل به قاعدهای اساسی شود یا اینکه به شدت با احتیاط وآمادگی کامل با آن برخورد شود.
همچنین شکسته شدن آتش بس اعلامی مسکو و واشنگتن و عدم پایبندی تروریستها به آن مبین این نکته است که گروههای مسلح خود را خارج از چارچوبهای توافق طرفهای درگیر میدانند لذا این گونه توافقات نیز هیچ گونه ضمانتی برای یک آتش بس پایدار و ممانعت از خیانت تروریستها ندارد.
هرچند طرف روس واکنش قاطعی نسبت به نقض آتش بس و تصرف خان طومان نشان نداده و آتش بس را برای سه روز دیگر تمدید کرده است اما ائتلاف گروههای تروریستی که آمریکا آنها را گروههای معتدل میداند با سازمان القاعده (جبهة النصرة) در عملیات خان طومان باید منجر به اقدامات جدی تر روسیه در مذاکرات سیاسی برای تأکید بر وارد کردن این گروههای مسلح در لیست واحد تروریستی طرفهای مذاکره کننده و تضعیف موضع واشنگتن در میانه رو خواندن گروههای متحد با القاعده باشد.
از سوی دیگر روسها که از هفتههای گذشته عملیات نظامی و هوایی خود را در سوریه کم رنگ کردهاند باید نقش بیشتری در تقسیم وظایف نظامی با سوریه و همپیمانان آن ایفا کنند. کنترل هوایی مناطق حساس ریف حلب توسط جنگندهها و پهپادهای روسیه به عنوان اقدام پیشگیرانه برای جلوگیری از هرگونه نقض آتش بس توسط گروههای تروریست یا تغییر آرایش نظامی و پیشرفت آنها اقدامی است که مسکو میتواند آن را اجرا کند. حلب قلب تحولات آینده سوریه است پس دمشق و همپیمانانش باید با دقت و هوشیاری سیر معادلات و تحولات را به سود خود پیش ببرند.
امنیت در پناه نقد و نقادی
نعمت احمدی حقوقدان در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
«تا يك كسي يك مختصر تنهاي زد به ما، ما برگرديم با مشت به سينهاش بكوبيم؛ اين عدم تحمل است»؛ این جمله، بخشی از سخنان اخیر مقام معظم رهبری است. رئیسجمهوری هم در مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب، با اشاره به همین سخنان، گفت: «نقاد را دستگیر نمیکنند و به زندان نمیبرند. نقادی یک نعمت است». با توجه به جمله بالا، وقتی مقام معظم رهبری و رئیسجمهوری از فضای نقد و نقادی ناراضی هستند، باید به این مهم پرداخته شود که فضای موجود، فضایی مقبول و پذیرفتهشده نیست و امنیت در همه زمینههای آن آسیبپذیر است.
به مهمترین بازوی نقد و نقادی مردم یعنی روزنامهها توجه کنید؛ آیا «رکن چهارم دموکراسی»، یعنی مطبوعات، در شرایط بستهبودن فضای نقد و نقادی -که مورد تأیید مقام معظم رهبری و رئیسجمهوری محترم هم نیست- توانسته است به رسالت تاریخی خود بپردازد؟ در آشفتهبازار انفجار اطلاعات که هر رطب و یابس در این فضای کنترلنشده، بدون کمترین نظارت پخش میشود یا آسمان کشور که هزاران کانال ماهواره را از فراسوی امواج به درون خانهها میبرد و با آسانترین وسیله، مثلا کامپیوتر یا تلفن همراه، میتوان به صدها و هزاران کانال تلویزیونی و نیز تا بینهایت فضای بهاصطلاح مجازی دسترسی پیدا کرد، ما هنوز بر روش و روال سالهایی که امکان کنترل فضا ممکن بود، پافشاری میکنیم. وقتی ميتوان ماهانه چند هزار تومان، فیلترشکن خرید یا از انواع و اقسام فیلترشکنهای مجانی استفاده کرد و با ماهانه ١٠هزار تومان از همین مخابرات خودمان اینترنت پرسرعت خریداری کرد...
... و در زوایای پوشیده و پنهان دهها سایت ممنوع و بهاصطلاح غیرمجاز رحل اقامت افکند، بهتر نیست با احترام، به افرادِ توانمند در حوزه رسانه رجوع کرد و دلسوزانه درخواست کرد برایمان روزنامه منتشر کنند تا کمتر به رسانههای معاند سر بزنیم؛ روزنامهنگارانی که دل در گرو اعتلای کشور دارند و از سیاهنمایی گریزانند و توان و قدرت آن را دارند که روزنامهای منتشر کنند تا بخشی از مراجعان به سایتهای دشمن را به سوی خود جلب کنند. همین تلویزیون خودمان را نگاه کنید. بیتعارف چند درصد از مردم را توانسته است جلب کند و از دیدن کانالهای ضداخلاقی ترک و دیگر کشورها دور کند؟
آیا انصاف است که نسل جوان و نوجوان را با نوعی نگاه تنگنظرانه از تلویزیونی که در قانون متعلق به مردم است، دور کنیم و به سوی کانالهای مبتذلی که فقطوفقط کیان خانواده را نشانه رفتهاند و اصل و اساس و حرمت خانواده را با منبع رفتارهای غیراسلامی و غیرملی به تیغ زهرآلود خود رنجور میکنند، سوق دهیم؟ ظاهرا مدیر یکی از این شبکهها گفته است هدف ما از پخش سریالهایی ازایندست، تغییر رفتار ایرانیان است. مثالی زده است که باید به آن عمیقا توجه کرد. گفته اگر قورباغهای را داخل ظرف آبی با حرارت مثلا ٧٠ درجه قرار دهید، قورباغه بهسرعت واکنش نشان میدهد و اگر تلف نشود، خود را به در و دیوار میکوبد و خود را از ظرف پرحرارت به بیرون پرت میکند؛ اما اگر همین ظرف آب را با حرارت کم و در فاصله زمانی حرارت دهیم، قورباغه داخل آن خود را با شرایط پیشآمده وفق میدهد و دیگر واکنشی از خود نشان نمیدهد که به هر طریق بخواهد از گرمای تولیدی خود را نجات دهد. ما با پخش سریالهایی ازایندست که چندین نفر رابطه نامشروع با همدیگر دارند، قبح این مسئله را کمکم از ذهن مردم ایران دور میکنیم. در فصل تابستان و موقع دروکردن گندمها، گلههای گوسفند را برای چرا به اطراف مزرعه من میآورند.
دو، سه سال پیش صاحب یکی از گلهها درخواست کرد اگر «الامبی» اضافه داریم، قرض بگیرد تا فردا صبح که به شهر میرود یک دستگاه خریداری کند. پاسخ او در مقابل این پرسش که گله گوسفند متحرک تو و تعداد کم چوپانها به «الامبی» چه کار دارد؟ تعجببرانگیز بود. آیا چوپانها هم بدون ماهواره حاضر نیستند گوسفندان را نگه دارند؛ خصوصا این شبها که وضع -فاطما گل- خیلی حساس شده است! پرسیدم برق را چه کار میکنید؟ گفت موتور برق بنزینی دارم و با وانت به همراه گله آن را جابهجا میکنم. دیش ماهواره و رسیور را هم همینطور! حالا این سؤال را دوباره میپرسم: فضای بسته نقد و نقادی و مهمتر از همه جای خالی تلویزیون خصوصی و روزنامههای مستقل را چگونه پر میکنیم؟ با فضای مجازی که از پسرک ١٧ساله ورامینی قاتل ساخت یا از سریالهای ترک که هر روز آب را گرم و گرمتر میکنند تا تهمانده اخلاق ایرانی را در کنار فساد سازمانیافته سریالهای خود از رمق بیندازند. دوباره نگاهی به سخنان مقام معظم رهبری بیندازیم: «تحمل مخالف؛ بله، تا يك كسي يك مختصر تنهاي زد به ما، ما برگرديم با مشت به سينهاش بكوبيم، اين عدم تحمل است. اسلام اين را نميخواهد؛ اسلام عكس اين را ميخواهد».
اندر اهميت پرده اول تشكيل فراكسيون اميد
مرتضي مبلغ فعال سياسي در سرمقاله امروز روزنامه اعتماد نوشت:
استقبال گسترده مردم در دو مرحله انتخابات مجلس دهم از فهرست اميد كه شامل اصلاحطلبان و مدافعان دولت بود، مسووليتي سنگين بر دوش نمايندگان اين فهرست ميگذارد. مردم با راي خود در اين مقطع از تاريخ انقلاب اسلامي نشان دادند كه خواهان تغيير و تحول به ويژه در عملكرد مجلس هستند. آنها در راس مطالبات خود پرهيز از تندروي و افراطيگري در اين قوه انتخابي كشور را خواستار بودند تا مجلسي قايل به فرآيند سازنده تعامل، گفتوگو و همدلي روي كار بيايد و در راستاي حل مشكلات كشور و گشايشهاي سازنده و بيشتر براي كشور حركت كند. طبيعي است كه منتخبين مردم در مجلس دهم وظيفه سنگيني را به عهده دارند و بايد پاسخ درخوري به مطالبات مردمي دهند و حماسهاي را كه مردم در اين دوره از انتخابات خلق كردند در سپهر سياسي كشور نمود بخشند.
در اين راستا يكي از گامهاي مهم تشكيل فراكسيون اميد است كه بخش مهمي از جامعه رايدهنده به آن التفات داشتند. از اين رو منتخبين روز گذشته گرد هم آمدند تا در مورد عملكرد و نحوه تعامل درون فراكسيون اميد و تشكيل آن رايزني و همفكري كنند و اثرگذاري راي مردم در مجلس دهم را هرچه بيشتر و بهتر قوام بخشند؛ وظايف خود را به بهترين نحو انجام دهند و در راستاي اجراي برنامههايي كه در جريان انتخابات به مردم اعلام كردند، سازماندهي مناسبي به وجود آورند.
برخي از منتخبين فهرست اميد از سراسر كشور در اين نشست فرصتي پيدا ميكنند تا با هم آشنا شده و رايزني و همفكري كنند. همچنين تعدادي از نمايندگان منتخب در فهرست اميد حضور نداشتند و اظهار تمايل براي همكاري با فراكسيون اميد كردند. بنابراين از اين نمايندگان منتخب نيز براي شركت در اين نشست دعوت شده است. پيشبيني ميشود كه با ادامه روند كنوني فراكسيون گستردهاي در مجلس دهم شكل گيرد تا هرچه بيشتر بتواند در راستاي اهداف برشمرده گام بردارند. اصلاحطلبان در جريان انتخابات مجلس دهم و انتخابات رياستجمهوري يازدهم راهبردهايي را مدنظر قرار دادهاند كه تماما بر اساس تحقق منافع و مصالح ملي بوده است.
در امتداد اين راهبرد ايجاد مجلسي معقول، كارآمد و متعادل و دور از تندروي، غوغاسالاري و تشنج هدف اصلاحطلبان بود. براي تشكيل چنين مجلسي لازم است كه رقابت بين فراكسيونها، سازنده و هم افزا باشد. اصلاحطلبان با هدف ايجاد چنين فضايي به دنبال تعامل سازنده در درون فراكسيون اميد و با ديگر فراكسيونها هستند. اميد است كه در نتيجه چنين نشستهايي و به همت نمايندگان منتخب، مجلسي در شأن ملت ايران و حماسهاي كه در انتخابات مجلس دهم آفريده شد، شكل گيرد. مجلسي كه توجه به منافع ملي و كارآمدي از ويژگيهاي بارز آن و به دنبال پيشرفت و تعالي جامعه باشد.
رياست مجلس و راي نمايندگان
محمود صادقي در سرمقاله روز روزنامه آرمان نوشت:
پس از انتخابات هفتم اسفند و مرحله دوم انتخابات مجلس شوراي اسلامي در دهم ارديبهشت اصلاحطلبان توانستند اكثريت قابل توجهي ازكرسيهاي پارلمان را به دست آورند. مرحله بعدي انسجام اصلاحطلبان تصميمگيري درباره انتخاب هيات رئيسه مجلس دهم است كه ديروز نمايندگان منتخب ليست اميد دورهم جمع شدند.
كسر قابل توجهي از ۲۹۰ نمايندگان راه يافته به مجلس مورد حمايت ليست اميد و اصلاحطلبان هستند كه حدود ۱۶۰ نفر از آنها در نشست ديروز فراکسيون اميد شركت كردند. شركت اين تعداد قابل توجه از نمايندگان منتخب مجلس در جلسهاي كه رنگ و بوي اصلاحطلبي داشت نشان از حضور موثر و پر تعداد اصلاحطلبان در مجلس آينده دارد.
اين تعداد شركتكننده ميتوانند تاثير خوبي به نفع اصلاحطلبان درانتخابات هيات رئيسه بگذارند. به طور طبيعي آن گروهي كه بيشترين نمايندگان را داراست حق دارد كه درانتخابات هيات رئيسه نيز راي خود را اعمال كنند. البته بعيد به نظر ميرسد كه اصلاحطلبان و اعتداليون مجلس با اصولگرايان به رقابت براي تصدي پست رياست مجلس بپردازند.
احتمالا درميان دو جريان سياسي نوعي مفاهمه به وجود خواهد آمد كه مجلس آينده به محلي براي رقابت ميان دو طيف سياسي مجلس تبديل نشود. انتظار ما از همه كساني كه در ليست اميد بودند كه شامل خود آقاي لاريجاني و برخي ديگر از دوستان هم ميشود، اين است كه درجلسه همانديشي ليست اميد حضور به عمل ميآوردند.
البته آقاي عارف مقيد به يك چارچوبهايي هستند و بارها اعلام كردهاند كه ما نمايندگان در مقابل راي مردم در تمامي اركان مجلس مسئول هستيم و بايد فراكسيوني براي حل مشكلات مردم و به حاشيه نرفتن راي مردم تشكيل دهيم و به تصميم فراكسيون عمل كنيم. آقاي عارف بارها اعلام كردهاند كه به تصميم فراکسیون احترام ميگذارند و اگرغير از تصميم فراکسیون كسي بخواهد نظري به نمايندگان مردم القا كند مقابل آنها بايد ايستاد. واقعيت اين است كه كسي نبايد خارج از چارچوب مجلس براي رياست مجلس آينده تصميمگيري كند و اين حق نمايندگان است كه انتخاب كنند كه چه كسي بركرسي رياست مجلس تكيه بزند.
زبان انگليسي و هويت ملي
دکتر سید سعید زاهد در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
در فرمايشات مقام معظم رهبري آمده بود که نبايد زبان انگليسي را با اين وسواس و به خصوص از سال هاي قبل از دبستان به کودکان خود بياموزيم. نگراني معظم له در اين مورد يک نگراني جدي است. در اين نوشته تلاش مي نماييم اين نگراني را از زاويه هويت ملي باز کنيم و در راستاي فهم فرمايش ايشان چند جمله اي همراه با خوانندگان گرامي بينديشيم.
امروزه جريان مشهوري در عالم وجود دارد به نام جهاني شدن. جهاني شدن امر حقي است که هر روز بيش از روز قبل مظاهر آن ديده مي شود. اقصي نقاط دنيا به سوي پيوستگيِ روان و عميقي در حال تکامل است. اين واقعيت در پيش رو بودن نظام واحد جهاني را نويد مي دهد. از نگاه متدينين به اديان ابراهيمي، اين حکومت واحد جهاني با حضور منجي عالم بشريت که از جانب خداوند متعال مورد تأييد است شکل خواهد گرفت. از سوي ديگر طاغوت هاي جهان براي رسيدن به اين وحدتِ قدرت بخش، به طمع چنگ اندازي بر ثروت کل عالم جريان جهاني سازي را در پيش گرفته اند و در تلاش براي افزايش سلطه خود بر دنيا هستند. اين جريان جهاني سازي عمدتاً به رهبري آمريکا و همراهي شرکاي اروپايي او در جريان است.
جهاني سازي از گسترش سلطه اقتصادي بر جهان بعد از جنگ جهاني دوم شروع شده و در اواخر قرن بيستم ميلادي به وادي فرهنگ کشيده شده است. به عبارت ديگر جهانخواران پس از گسترش سلطه اقتصادي خود در کشورهاي جهان به دنبال گسترش فرهنگ خود مي باشند تا با حل کردن فرهنگ هاي بومي در فرهنگ خود به نوعي يکپارچگي فکري دست يابند. به اين ترتيب با در دست گرفتن افکار مردم دنيا راحت تر مي توانند اقتدار خويش را اعمال نمايند. اين سلطه فرهنگي از جانب مناطقي که از فرهنگي غني برخوردار نيستند چندان مورد سوال نيست. اما در کشورهاي اسلامي که خود از مباني فرهنگي خاصي برخوردارند که منجر به سبک زندگي به خصوصي مي شود اين جريان با ممانعت هايي روبه روست. به اعتقاد مسلمانان فرهنگ و سبک زندگي اسلامي اگر بر اساس اسلام ناب جريان يابد، موجب حسنه دنيا و آخرت است. در مقابل، پذيرش فرهنگ غرب، زير بار سلطه کفار رفتن است که بر اساس قرآن کريم در دين مبين اسلام جايز نيست.
با توجه به اين مقدمه نستباً طولاني حال مي رويم بر سر موضوع زبان انگليسي و نقشي که در اين ميان بازي مي کند. زبان منطق فرهنگ است. يعني براي دست يابي به منطق هر فرهنگي لازم است زبان رايج در آن فرهنگ را آموخت. زبان انگليسي، که آن هم بعد از جنگ جهاني دوم توسط آمريکايي ها به عنوان زبان بين المللي دنيا معرفي و رايج شد، حامل منطق فرهنگ آنان است. با مسلط شدن اين منطق بر ذهن مردم به راحتي مي توان آنان را متخلق به ديگر اقلام آن فرهنگ نمود. به اين ترتيب فراگير شدن آموزش زبان انگليسي در هر کشور به منزله فراهم شدن زير ساخت لازم براي ورود فرهنگ آمريکايي به داخل آن کشور مي باشد.
حال چه مي بايد کرد؟ از طرفي زبان بين المللي دنيا زبان انگليسي است و از سوي ديگر فراگير شدن اين زبان در کشور تهديدي براي فرهنگ ملي و در واقع هويت ملي ما مي باشد. راه حل در فرمايشات مقام معظم رهبري به خوبي آمده است. يکي اين که اين زبان را از انحصار در آوريم. با آموزش زبان هاي ديگري که بتوانند نياز هاي بين المللي ما، به خصوص دست يابي به دانش جهاني را رفع کند؛ مانند زبان آلماني زبان فرانسوي و يا اسپانيايي.
به اين ترتيب با از انحصار در آمدن زبان انگليسي، منطق هاي متعددي در اذهان رايج مي شود و ديگر نمي توانند به راحتي سلطه فرهنگي آمريکا را رايج نمايند. مطلب ديگرِآمده در فرمايشات ايشان، آموزش زبان انگليسي و يا ديگر زبان هاي خارجي نبايد ممنوع شود بلکه بعد از استقرار منطق زبان فارسي در اذهان کودکانمان صورت پذيرد.يعني زبان انگليسي آموزي را بعد از سال هاي اوليه تحصيل آغاز کنيم. به اين ترتيب ضمن اين که نياز بين المللي ما رفع مي شود، زمينه براي استحاله فرهنگي فراهم نخواهد شد. بمنّه و توفيقه.
تلاش بیهوده آمریکا برای جبران شکست ائتلاف عربی
در سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
اخبار و اطلاعات دریافتی از تحولات میدانی در یمن و سوریه نشانگر ورود صدها تن از نظامیان آمریکائی به هر دو کشور است. پنتاگون مدعی است این صدها نفر را فقط برای آموزش کردهای سوریه اعزام کرده است. در مورد یمن هم گروه اول شامل 250 تن از نیروها به بهانه سرکوب القاعده به جنوب یمن اعزام شدهاند. گروه دوم به استعداد 100 نفر نیز بعداً به گروه اول ملحق گردیدهاند.
واشنگتن مدعی است این عده به درخواست امارات برای کمک به سرکوب تروریستهای القاعده وارد صحنه شدهاند و قرار است به کمک نیروهای ائتلاف عربی به قلع و قمع تروریستها بپردازند. این ظاهر قضیه است اما واقعیت چیز دیگری است. کاخ سفید و پنتاگون مرتباً به آل سعود و متحدانش در ائتلاف عربی هشدار دادهاند که جنگ یمن مدتهاست وارد مرحله فرسایشی شده و کاملاً بعید به نظر میرسد که ائتلاف بتواند به اهداف مورد نظرش دست یابد و در عین حال فشار افکار عمومی در منطقه و فرامنطقه علیه آل سعود و متحدانش در ائتلاف درحال تشدید است.
موضوع مهمتر به درز کردن اطلاعات طبقه بندی شده درخصوص کمکهای نظامی و تسلیحاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل در جنگ یمن به حمایت از ائتلاف سعودی باز میگردد که نشانگر فروش و تحویل گسترده و فوری تسلیحات به ویژه سلاحهای ممنوعه از قبیل بمبهای خوشهای و فسفری به عربستان و امارات است و سازمانهای حقوق بشری بر روی حملات کور به مناطق مسکونی و مشارکت فعال غرب در این «جنایات جنگی» مانور تبلیغاتی میدهند.
ریاض برای توجیه جنایات خود و اعلام برائت ازارتکاب جنایات جنگی، حضور مستشاران نظامی آمریکا و انگلیس در اتاق جنگ یمن در عربستان را فاش کرد و مدعی شد اگر اتفاقی مغایر موازین بینالمللی صورت میگرفت، یقیناً مستشاران غربی آنرا تذکر میدادند که ندادهاند!
تا اینجای قضیه حتی منابع رسمی در رسانهای در آمریکا و انگلیس هم درباره مشارکت آنها در جنگ یمن را بازگو کردهاند ولی اخیراً آمریکا سعی کرده نقش مستقیم و فعالتری را در جنگ یمن و حتی سوریه برعهده بگیرد. البته در بیان مطلب، مقامات واشنگتن همچنان مدعی هستند که در هیچ جنگی در خاورمیانه مداخله نخواهند کرد اما در میدان عمل با اعزام نیروهای ویژه و حتی مزدوران «بلک واتر» امیدوارند بتوانند در آخرین فرصتهای باقیمانده، اوضاع را به نفع خود و متحدان عرب خود تغییر دهند.
آمریکا به وضوح از ائتلاف به سرکردگی عربستان برای حمله به یمن حمایت کرده و حتی با اصرار طرفهای غربی، قطعنامهای در توجیه تهاجم نظامی به یمن توسط شورای امنیت صادر شده است ولی ائتلاف عربی با حملات کور علیه مناطق مسکونی و تخریب تاسیسات زیربنائی مانند بیمارستانها، مراکز درمانی و مراکز تجمع مردم مظلوم یمن، طیف وسیعی از جنایات جنگی را مرتکب شدهاند ولی باز هم کاری از پیش نبردهاند.
اکنون اصرار واشنگتن برای برقراری آتش بس در یمن و سوریه با این هدف صورت میگیرد که فضای جدیدی به وجود آید و آنچه از طریق جنگ و جنایت قابل دستیابی نبود، از طریق تجدید قوا، خریدن فرصت و غافلگیری نیروهای مقاومت، به دست آید.
اعزام فوری نیروهای ویژه و اقدامات شتابزدهای که واشنگتن در هر دو جبهه به آن متوسل شده، دقیقاً از همین زاویه است که معنی و مفهوم واقعی خود را پیدا میکند. پنتاگون از همان ابتدای جنگ یمن با استقرار آواکسها و ایجاد پوشش راداری و جاسوسی به ویژه در مناطق مشرف به خاک یمن و احداث پل هوائی برای ارسال نیازهای تسلیحاتی آمریکاو امارات با همدستی انگلیس بیشترین نقش را در پشتیبانی و تامین نیازهای لجستیکی و تسلیحاتی ماشین جنگی آل سعود در یمن برعهده گرفته است. اما به همین دلیل اکنون شکست در جنگ یمن فقط شکست آل سعود و کشورهای عضو ائتلاف نیست بلکه شکست خوار کننده آمریکا و انگلیس در این جنگ نیابتی هم عیناً محسوب میشود.
اکنون که به رمز و راز اقدامات شتاب آلود آمریکا پی بردیم، بهتر میتوان درک نمود که اعزام فوری صدها تن از رنجرها و نیروهای ویژه آمریکائی به یمن و سوریه با چه هدفی و برای تامین چه نیازهائی صورت گرفته است؟ مسئله اینست که مردم مظلوم یمن دیگرچیزی برای از دست دادن ندارند ولی هلاکت سرفرمانده نیروهای مزدور بلک واتر و طیف وسیعی از مزدوران اعزامی آمریکا طی روزهای اخیر نشان میدهد که این جنایتکاران هم نمیتوانند سرنوشت جنگ نابرابر یمن را به نفع اشرار محلی و غربی تغییر دهند. این قاعده با اندکی تفاوت در شرایط میدانی، عیناً درسوریه نیز صدق میکند.
از عبرتهای بزرگ تاریخ معاصر اینست که آمریکا به بهانه سرکوب تروریستهائی که خود آنها را پرورانده در گوشه و کنار جهان وارد عمل میشود درحالی که تا همین اواخربه پیروزی و موفقیت آنها چشم دوخته بود و هنوز هم هر جا لازم باشد از حضور آنها و سپس ضرورت سرکوب آنها، بهره میبرد. القاعده و داعش تا همین لحظه «نوک پیکان حمله ائتلاف» علیه نیروهای مقاومت در یمن و سوریه را بازی میکردند و میکنند ولی واشنگتن و متحدانش این بار در پوشش اقدامات ضد تروریستی امیدوارند نتایجی که تاکنون در تحقق آن توفیقی به دست نیاوردهاند، در پوشش عملیات جدید محقق سازند، آرزوئی که حامیان تروریسم آن را به گور خواهند برد.
خوابهاي آشفته شيطان در پسابرجام
سيدعبدالله متوليان در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
مرور رفتار امريكاييها در 37 سال گذشته نشان ميدهد که رفتار آنان در قبال ايران در پسابرجام بستگي به دو متغير اصلي «نقش و حضور مردم در صحنه دفاع از نظام(فارغ از گرايشهاي سياسي)» و «آمادگي نيروهاي مسلح کشور در برابر تهديدهاي دشمن» و دو متغير تبعي «اطمينان از مؤثر بودن هر يک از تحريمها بر مردم و نظام ايران» و «نگاه جناح سياسي مسلط بر قوه مجريه و مقننه نسبت به غرب و امريکا» داشته و با توجه به متغيرهاي فوق امريكاييها طبق عادت هميشگي، تمام سعي خود را در راستاي دوقطبيسازي با حمايت از افراد و جريانات غربگرا و غيرانقلابي در ايران به کار خواهند گرفت تا بتوانند مسير طراحي شده در استراتژي جديد خود را در مواجهه با ايران مبتني بر نفوذ و استحاله پيگيري کنند؛ بر اين اساس پيشبيني ميشود:
1 - امريكاييها در چارچوب استراتژي نفوذ، به دنبال تقويت غربگرايان غيرانقلابي در ايران از طريق دوقطبيسازي و دوگانهسازيهاي کاذب و تصنعي (غيرواقعي و دروغين) نظير «تندرو و معتدل» خواهند بود.
2 - امريكاييها صرفاً با تعليق موقتي برخي از تحريمها به عنوان عاملي براي وادار کردن ايران به قبول دومينوي خود کنترلي، با بهرهگيري از مدل (If and Then اگر... سپس) «رفع هر تحريم مستلزم پذيرش محدوديتهاي معادل آن خواهد بود»، خواهند بود.
3 - يکي از اهداف امريكاييها از تعليق موقتي تحريمها(در صورت پذيرش دومينوي خود کنترلي از سوي ايران)، تثبيت و تحکيم موقعيت جريانت غربگرا و غيرانقلابي در جامعه ايران از طريق بزرگنمايي اغراقآميز تحريم تعليق شده خواهد بود.
4 - پيشينه رفتاري شيطان بزرگ نشان ميدهد، نه تنها هيچ تحريمي لغو نخواهد شد، بلکه تحريمها به عنوان مهمترين ابزار براي واداشتن ايران به قبول محدوديتهاي مورد نظر حفظ شده و حتي چند برابر تحريم تعليق شده به بهانههاي ديگر(مثل تروريسم، حقوق بشر، موشکي و...) مجدداً اعمال شده و بر حجم و کيفيت تحريمها افزوده هم خواهد شد. نتيجه اينکه به تدريج جمهوري اسلامي ايران سنگرهاي کليدي بسياري را در مقابله با سلطهجويي امريکا از دست خواهد داد.
5 - ورود ايران در بازي(If and Then اگر... سپس) امريكايي، بر مبناي قبول برجامهاي بعدي بوده و در هر يك از برجامها، ايران مجبور به قبول محدوديت بيشتر و عدول از اصول بنيادين تقکر انقلابي اسلامي براي رفع تحريم خواهد بود.
6 - مهمترين برنامههاي چندمنظوره شيطان بزرگ در پسابرجام(بعد از برنامه جامع و پيچيده نفوذ)، تقويت ايرانهراسي در منطقه و در بين کشورهاي مسلمان با محوريت رژيم سعودي حاکم بر حجاز با هدف تنگ کردن محاصره و حلقه فشار بر جمهوري اسلامي ايران، واداشتن ايران به تن دادن به برجامهاي بعدي، تقويت محور تروريسم ضدمقاومت، کم کردن تهديد از رژيم صهيونيستي و... خواهد بود.
7 - امريكاييها با اعمال فشار بر ايران و رقباي تجاري خود براي کسب سهم خود از بازار 80 ميليوني ايران تلاش خواهند کرد؛ لازمه تحقق اين خواسته امريكاييها تقويت جريانات سياسي غربگرا و غيرانقلابي در حاکميت ايران است. تشکيل مجلس دهم برخلاف انتظارات امريکا(تشکيل مجلسي در حد و اندازههاي مجلس برانداز ششم) تا حدودي برنامههاي پسابرجامي امريکا را با مشکل مواجه ساخته و فرصت مناسبي براي مقابله با برنامههاي شيطاني دشمن در اختيار ايران قرار داده است. مقابله با نقشهها و برنامههاي پسابرجامي شيطان بزرگ مستلزم مجموعهاي از اقدامات در داخل کشور از سوي نهادها و دستگاههاي دولتي و خصوصي در حوزههاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، تبليغاتي، امنيتي، سياسي، ديپلماتيک و... است که ذيلاً به برخي از آنها اشاره ميشود:
1 - تقويت نگرش انقلابي در حوزه سياست خارجي و ضرورت شفافيت و روشنگري وزارت امور خارجه نسبت به تحرکات موذيانه و تحقيرآميز شيطان بزرگ و انجام اقدامات مؤثر براي مسدود کردن راههاي نفوذ و خنثي کردن توطئههاي منطقهاي دشمن.
2 - پرهيز از رفتارهاي احساسي و اصرار بر بزرگنمايي غيرواقعي و لجوجانه برجام همراه با واقعبيني و قبول نقاط ضعف و جنبههاي خسارت بار فراوان برجام و انجام اقدامات مؤثر در راستاي پيشگيري از خسارتهاي آن مبتني بر حفظ عزت و اقتدار ايران.
3 - ترجيح منافع ملي بر منافع حزبي و جناحي در برخورد با مسئله برجام و توجه عملي به قلدريها و رفتارهاي تحقيرآميز و ناقض برجام امريكاييها و ضرورت خروج از برجام طبق موافقتنامه مشروط مقام معظم رهبري.
4 - مسدود کردن راههاي احتمالي نفوذ در شاخههاي امنيتي، سياسي، جاسوسي در دو حوزه سختافزار و نرمافزار همراه با بالا بردن بصيرت و آگاهي جامعه.
5 - توجه ويژه به اقدامات عملي در حوزه اقتصاد مقاومتي و تقويت دروني کشور با هدف بياثر کردن تحريمها و برطرف کردن نيازهايي که ممکن است زمينهساز نفوذ دشمن باشد.
6 – تقويت اتحاد ملي و انسجام اسلامي حول محور ولايت و تقويت روحيه سلحشوري و انقلابي مردم و پرهيز از اقدامات دوقطبيساز در سطح جامعه.
7 - تقويت بنيه دفاعي و موشکي کشور.
8 - تمرکز بر تقويت محور مقاومت در کشورهاي خط مقدم مبارزه با تروريسم(سوريه، عراق، يمن، فلسطين و...) و تلاش براي جلوگيري از تحقق توطئه ايرانهراسي امريكايي در منطقه از طريق توسعه ديپلماسي انقلابي.
9 - مقابله به مثل نسبت به راهزني و اقدامات گستاخانه امريکا با استفاده از فرصتها و ظرفيتهاي بالاي نظام.
اسناد ملی، درسآموز و هویتبخش
سیدرضا صالحی امیری در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
این یک واقعیت است که اسناد در کشور ما چندان مورد توجه نیست و متأسفانه عمدتاً مورد بیمهری هم قرار میگیرد، در حالی که باید از اسناد به عنوان یک ظرفیت ملی بهرهبرداری شود و نباید صرفاً ارزش نگهداری برای آن قائل بود، چرا که ارزش بهرهبرداری آن به مراتب افزونتر از نگهداری آن است.
«جامعه کوتاهمدت»، اصطلاحی است که برخی جامعهشناسان برای توصیف ویژگیهای جامعه ایران به کار بردهاند و دلالت بر این واقعیت دارد که جامعه ایران جامعهای نزدیکبین و زودگذر است و به جای انباشت تجارب و درسآموزی از تاریخ، اساساً میل به تکرار تجربه از طریق آزمون و خطا دارد. این ویژگی در سطح مدیریتی هم مطرح است، بدین معنا که از تجارب و سرگذشت پیشینیان، سرمایهای اندوخته نمیشود. مثلاً جامعه مدیران میل ندارد از صدر اعظم تقیخان فراهانی (امیرکبیر) بیاموزد که راه نجات کشور، توسعه توأم با عدالت، شایستهسالاری و رضایتمندی است. یا مدیران دوست ندارند اعتراف کنند که نیازمند کسب تجربههای مدیریتی مدیران نسلهای گذشته میباشند.
باید به این پرسش پاسخ داد که چرا از تجارب بزرگ حکومتداری صفویه که علامه مجلسی و شیخ بهایی و بسیاری از بزرگان تاریخ ما در آن دوران با آرامش میزیستند، این درس را نمیگیریم که وحدت میان حاکمیت و روحانیت میتواند به توسعه ملی منجر شود؟
چرا نمیخواهیم از حوادث و وقایع تلخ همچون قحطی و اشغال ایران به دست بیگانگان درس بیاموزیم؟
چرا نمیخواهیم از منازعات قومی جامعه ایران در یکصد سال قبل درس بیاموزیم و بدانیم که تنها راه تداوم و بقای جامعه ایران، انسجام و وحدت ملی است؟
چرا نمیخواهیم بدانیم که به دلیل عدم تحلیل واقعبینانه روشنفکران و بزرگان مشروطیت، انقلاب بزرگ ملت به دست رضاخان به انحراف و استبداد کشیده شد؟
چرا نمیخواهیم بدانیم و بخوانیم مدرنیته در ایران با زایش ناقص خود و انحراف آن، منشأ چالشها و مشکلاتی شده است که جامعه امروز همچنان با آن دست و پنجه نرم میکند؟
چرا نمیخواهیم بدانیم که پایههای مدرنیته در لیبرالیسم، سکولاریسم، فمینیسم و پلورالیسم است، در حالی که پایههای جمهوری اسلامی در وحدانیت، شریعت و سیره و سنت رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نهفته است؟
پاسخ همه این چراها در یک جمله است و آن اینکه ما برای دانستن، نیازمند دانش و تجربه تاریخی هستیم و بستر تولید و بازتولید این دانش و تجربه تاریخی، همانا «اسناد» هستند. در این راستا باید نگاه خود را به حوزه اسناد در سه سطح نگاه آرمانی، اهداف استراتژیک و برنامه عملیاتی اصلاح کنیم.
یعنی باید اهداف بلندمدت داشته باشیم، ولی برای رسیدن به آن گریزی جز برداشتن گامهای کوچک، اما محکم و استوار نداریم. بدانیم که دیده شدن و ارزش یافتن اسناد در وهله نخست نزد نخبگان و در وهله دوم نزد افکار عمومی، انسجام، مشارکت و همیاری دغدغهمندان این حوزه است و در این راستا استفاده بهینه از فناوریهای روز مانند دیجیتالسازی اسناد، توجه جدی به مدیریت اسناد الکترونیک و اموری از این دست میتواند مسیر پیش رو را تسهیل و کوتاه کند.
این مهم نیازمند هماهنگی مستمر و دائمی همه دستگاهها و نهادهایی است که با امر سند و مستندسازی ارتباط دارند که خوشبختانه در دولت تدبیر و امید و با عزم همکاران سازمان اسناد و کتابخانه ملی، نهاد مهتاب (مجمع هماهنگیهای مراکز اسنادی بزرگ کشور) با برگزاری منظم نشستهای کارشناسی ماهانه و با رویکرد انسجام، هماهنگی و همافزایی مراکز اسنادی گامهای بلندی برداشته است.
همچنین اهتمام به نگارش تاریخ شفاهی و ثبت و ضبط دقیق رویدادهای تاریخی معاصر از زبان راویان و ناظران بیواسطه وقایع، ضرورتی است که در دوره جدید مدیریت سازمان اسناد به آن توجه ویژه شده است. در کنار این موارد، تلاش برای انجام بهتر وظایف ذاتی سازمان، مانند مرمت و نگهداری استاندارد اسناد و ثبت اسناد نادر و ارزشمند در سطوح ملی و بینالمللی به کمک کمیته حافظه جهانی مورد توجه بوده است.
برای نیل به این اهداف باید خود را به آموزشهای نوین و تجارب جهانی مجهز کنیم که خوشبختانه در این مورد هم تفاهمهایی با کشورهای مطرح و دارای تجربه موفق در زمینه آرشیو داشتهایم و از آموزشهای کارشناسان خبره بهرهمند گشتهایم. سخن آخر اینکه «اسناد» هر کشور سرمایههای ارزشمندی هستند که امروز و فردای ما را با گذشته پیوند میزنند و مایه انسجام و همگرایی بیشتر جامعه میشوند. از این رو توجه به اسناد، ضمن درسآموزی و جلوگیری از تکرار خطاهای گذشته، عامل مهم انسجامبخش و هویتبخش و تداوم حیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران اسلامی و بقای جامعه است.
کد مطلب: 423422
آدرس مطلب: https://www.estalpress.ir/news/423422/درسهای-خان-طومان-مافیای-نفهم-ها-ایران