یادداشت/ مصطفی محدثیخراسانی
«بیژن ارژن» پهلوان معرفت
13 شهريور 1395 ساعت 6:05
انتخاب رباعی به عنوان قالب غالب شعر بیژن ارژن بی حکمتی نبوده و او آگاهانه در این قالب رحل اقامت افکنده و به گشت و گذار می پردازد چرا که به قول خودش در این رباعی، دنیایی حرف را دراین چهار مصراع می ریزد و به جان مخاطب منقل میکند.
به گزارش پاپایا،دوشنبه هفته جاری مراسم بزرگداشت بیژن ارژن در مراسم شب شاعر برگزار شد. مصطفی محدثی خراسانی از شعرای کشور یادداشتی برای وی نوشته است.
***
پسر شدیم و بدون پدر بزرگ شدیم
و با هزار غم و دردسر بزرگ شدیم
و جنگ بود- و آوارگی- و دربهدری
سفر رسید وَ ما با سفر بزرگ شدیم
پدر همیشه سفر بود -مثل اینکه نبود
و ما بدون پدر با خطر بزرگ شدیم
پدر قطار قشنگش قطار ِ رفتن بود
و ما به شوق سفر بود اگر بزرگ شدیم
پدر رسید و ما از قطار جا ماندیم
پلاکش آمد و ما با خبر بزرگ شدیم
قطار پوکهی خالی -و زیرسیگاری
چقدر جای تو خالی پدر، بزرگ شدیم
که ما بزرگ نبودیم -این شکوه تو بود
به چشم مردم دنیا اگر بزرگ شدیم...
اگرچه این غزل بیژن ارژن، از غزل های ماندگار شعر دفاع مقدس است اما بخش اعظم آن روایت زندگی خود او وسیر و سلوکی است که در زندگی خودساخته اش داشته برای رسیدن به ردیف شعر، یعنی بزرگ شدن، او در اوج سال های جنگ تحمیلی در شهری که سایه جنگ بر سرش سنگین تر بود یعنی کرمانشاه، پا به عرصه زندگی اجتماعی و فرهنگی خویش گذاشت و در شرایطی که پدر 365 روز سال را در جبهه های نبرد میگذراند، او باید درس میخواند، تحصیل میکرد، نقش پدر را درخانواده ایفا میکرد و حالا شعر هم آمده و گریبانش را سخت گرفته بود.
و چه خوب این معجون مشکلات و دغدغه ها، ظرف و ظرفیت مناسبی چون جان بیژن ارژن را برای سکونت خویش پیدا کرده بودند، ظرف و ظرفیتی که نه تنها این معجون مرد افکن نتوانست، او را از راه کمال باز دارد که خود، ظرفیتهای تازه ای دراو ایجاد کرد و به گسترش و زلالی هرچه بیشتر این جان و جنم انجامید و او را نه تنها در پیمودن این راه ناهموار کمک کرد که به عزم و اراده اش شوق پانهادن در کوه و کتل ها را داد تا با یافتن فهمی تند به قول بیدل، توان سیر فکر در عالم معانی بلند را بیابد:
معنی بلند من فهم تند میخواهد
سیر فکرم آسان نیست، کوهم و کتل دارم
با این حال او هنوز حسرت زیستنی متعالی تر را دارد و خوب میداند که ظرفیت های بیشتری در وجود او به ودیعه نهاده شده است که باید به آنها برسد و چنین است که به خویش نهیب میزند و با مقایسه زندگی خویش با واصل شدگان به حق ، تلاش دارد نگذارد شورو شوق رفتن و اوج گرفتن بیشتر دراو رو به افول نهد و از حرارت این آتش سوزنده، ذره ای کاسته شود:
آنسان که درخت، برگ را زیستهاید
در عریانی، تگرگ را زیستهاید
بیچاره به ما که زندگی را مردیم
خوشبخت شما که مرگ را زیستهاید
طلب گمنامی که حاصل آن، خلوت برای پرداختن به خویش است از یکسو و راضی نشدن به مرتبه اکنون و همواره خویش را مسافر و در راه دیدن از سوی دیگر، دو عاملی هستند که امکان بزرگی برای انسان در سیر معرفت و کمال، فراهم می آورند، و این دو از دیگر خصوصیات شاعر جان آگاه ما بیژن ارژن است که حتی وقتی به سراغ مضمون بلند حضرت فاطمه(س) نیز میرود، از بی نشانی آرامگاه آن بزرگ بانوی بشریت نیز ذهنش به این مضمون سوق می یابد و متذکر فضیلت گمنامی و بی عنوانی می شود:
آدم هرچه ساده و بی عنوان تر
بهتر بهتر که زندگی آسان تر
قدرتوهمین که قبر توپنهان است
مثل شب قدرو قدر تو پنهان تر
دقت در انسان و نیروهای مختلفی که در جان او پیدا و پنهان به کار ساختن و ویرانی اند، و هنر آدمی که به تعادل رساندن این نیروهای متضاد و به هم افزایی و همراهی کشاندن آن است و در نهایت هدایت آنها درمسیر رشد و تعالی و سعادتمندی انسان که مقدمه پالایش هستی و سعادت بشریت است از مهمترین دلمشغولی های شعر فارسی بوده و هست و رباعی یکی از مناسبترین قالب ها برای به تصویرکسیدن و بیان این ظرایف است و رباعی های بیژن ارژن ، چه رباعی های مفهوم مدار :
خشت اول، حدیث با هم بودن
خشت آخر، دو دوست با هم دشمن
تصویر تو خشت خام بارانزدهای است
بر سیــنهی دیوار ترکخوردهی من
***
- عاشق شده ای, خیال پرداخته ای
دنیای بدی برای خود ساخته ای
آن گونه که فکر می کنی نیست رفیق
آدم ها را هنوز نشناخته ای
***
نقطه,کلمه,جای خودش را دارد
در هرجا معنای خودش را دارد
دنیای من و تو مثل هم نیست رفیق
هر آدم, دنیای خودش را دارد
***
- این عالم, مثل عالم اول نیست
غم هست ولی مثل غم اول نیست
این آن سیبی نیست که باید باشد
آدم هم دیگر آدم اول نیست
***
- آدم از چوب, سنگ یا آهن نیست
تنها کفش و کلاه و پیراهن نیست
بعد از یک عمر زندگی دانستم
این دنیا جای زندگی کردن نیست
***
- بی هم شدگانیم که پیدا هستیم
پنهان شدگان خواب و رویا هستیم
در دنیای چقدرها از هم دور
آدم های چه قدر تنها هستیم
و چه این رباعی های تصویر محور، گوشه چشمی به این تاملات انسان شناسانه دارد و با زدن تلنگری مخاطب را به خویش و مرور خود، فرا می خواند:
گفتند فقط مترسک و چوبی بود
چوبی که فقط حکایت خوبی بود
باد آمد و دکمه ی مترسک وا شد
بر سینه ی او مسیح مصلوبی بود
***
هر روز سراغ دردسر می گردم
با عشق به دنبال خطر می گردم
گفتی که برو،چشم، ولی چون خورشید
شب می روم و سپیده بر می گردم
**
ای اسبِ سپید پیر! کی گاه تو بود؟
ای بخت سپید کی به دلخواه تو بود؟
از آن همه سنگِ آسیا گرداندن
سهم تو همین توبره ی کاه تو بود
***
حرفی جان از بادکنک می گیرد
گفتیم اگر بادکنک بپذیرد
بر گردن هر بادکنک یک گره است
که باز شود بادکنک می میرد
***
حرفی است که گفتنش پشیمان شده است
روی از همه پوشیدن و پنهان شدن است
بی روی تو روسیاه عالم شده ایم
این آخر آفتابگردان شدن است
***
هر شب من و ماهتاب پشت شیشه
خواب از تو خیال، خواب پشت شیشه
گلدان سیاه کاکتوسم ای دوست
دلبسته به آفتاب پشت شیشه
و خلاصه انتخاب رباعی به عنوان قالب غالب شعر بیژن ارژن بی حکمتی نبوده و او آگاهانه در این قالب رحل اقامت افکنده و به گشت و گذار می پردازد چرا که به قول خودش در این رباعی، دنیایی حرف را دراین چهار مصراع می ریزد و به جان مخاطب منقل میکند، رباعی هایی که در هر بیتشان قصیده ای پنهان است:
پشت سخنت شنیدهای پنهان است
مروارید سپیدهای پنهان است
هرچند دو بیت بیشتر نتوانم
در هر بیتی قصیدهای پنهان است
یادداشت از مصطفی محدثی خراسانی
انتهای پیام/
منبع:ایرنا
کد مطلب: 424632
آدرس مطلب: https://www.estalpress.ir/news/424632/بیژن-ارژن-پهلوان-معرفت