به گزارش
پاپایا، به نقل از
قدرت اله تا سال سوم متوسط آن زمان درس خوانده بود علاوه بر آن چهار سال در قمست حوزه عقيل کرده بود. در يک بانک به عنوان کارمند انجام وظيفه مي نمود.
همسرش حميده شيخ جباري تا کلاس دوم ابتدائي آن زمان تحصيل کرده، بود و در کل خانواده ي فرهنگي محسوب مي شدند. زندگي بي دغدغه و آرامي داشتند با داشتن چهار فرزند قد ونيم قد زندگي مي گذشت.
حميده براي فرزند پنجمش باردار بود، گرماي تابستان بيداد مي کرد و او همچنان بچه هايش را دور خود جمع مي کرد و منتظر قدرت اله مي نشست تا از سرکار بر گردد.
ماه ، ماه ذي الحجه بود و موسم عيد حاجيان نزديک، حميده آرام آرام به روزهاي آخر انتظار نزديک مي شد.
عيد قربان از راه رسيد و نوزاد پرخير و برکت درست در روز عيد قدم به عرصه هستي نهاد، در بيست و يکمين روز از شهريور ماه سال يک هزار و سيصد و سي و نه مصادف با عيد قربان فرزند قدرت اله و حميده به دنيا آمده.از آنجائي که تولد او با عيد قربان مصادف شد پدر و مارد نامش را اسماعيل گذاشتند. قدم پر خير و برکت اسماعيل زندگي را متحول کرد طوريکه بعد از تولدش، قدرت اله به عنوان رئيس بانک بيله سوار انتخاب شده پدر و مادر به خاطر وجود پاکش همواره، به درگاه خدا شکر مي نمودند.
با گذشت سالها اسماعيل نيز بزرگتر مي شد بچه ي آرام و ساکتي بود اما وقتي صحبت از خوردن مي دش خود را به مادر مي رساند و از او چيزي مي گرفت.
حميده شکلات را در تاقچه اتاق قرار مي داد، اسماعيل جلوي تا قچه مي ايستاد و با کلماتي که ادا مي کرد.
مادر را صدا مي زد و مي گفت : شئر تا ور، پورتاور" يعني شکلات و پرتقال مي خواهم و حميده او را در آغوش مي گرفت و مي بوسيد.
اسماعيل بچه ي ساده مظلومي بود، زياد با بچه هاي فاميل و محل گرم نمي گرفت و هميشه در گوشه اي ساکت آرام براي خود بازي مي کرد.